سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
روابط عمومی به زبان آدمیزاد
این تارنما میعادگاهی است برای تمامی علاقمندان به مباحث روابط عمومی، مدیریت، خلاقیت، راهکارهای کسب موفقیت، کارآفرینی و ...؛ اگر ارایه کننده کالا و خدمات هستید، اگر وبلاگ نویسید یا به هر روش دیگری به اشاعه افکار خود می پردازید سری به ما بزنید: کلیه افراد علاقمند می توانند در یک دوره یک ماهه آزمایشی با وبلاگ "روابط عمومی به زبان آدمیزاد" (مهر 84) همکاری نمایند در صورت احراز شرایط با ما خواهید ماند. افراد غیر فعال و یا فعال در زمینه غیر مرتبط حذف خواهند شد.
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 145
بازدید دیروز : 104
کل بازدید : 614925
کل یادداشتها ها : 350
خبر مایه

موسیقی


< 1 2 3 4 >

 

در ملکوت  سکوت

مهربانی های ریاضی

پیغمبر بی کتاب نسیم را با خط کش می سنجند

وغنچه هارا در کفچه های ترازو می ریزند سلامشان بوی عدد می دهد وبدرودشان شمارش معکوس است لبخند هارا در دل به طلا تبدیل می کنند وعرض تبسم را به عمد طول می دهند صر فه جویانه سر می زنند وحال تورا از حساب های جاری می پرسند صرافان بی مغازه همه جا می گردند ومدام تورا در احتمال های طلایی ضرب می کنند ماشین های حساب بی حساب می چرخند  وتنها عمل اصلی شان _در عین پریشانی _جمع الجمع است!

 

سفر نامه گردباد

 

جمالت خونبهای آفتاب است دل آیینه از دست تو آب است گل این باغ با داغ تو خندید سحر از دودمان آفتا ب است در آنجایی که معماری کند عشق بنای شهر آبادی خراب است ز اشک عاشقان دل می تراود سفارتخانه گل در گلاب است دلا در بحر خون رحمت نصیبی عذاب ماهیا ن بیرون از آب است مرا خواندی خموشی پاسخم شد کلام حق همیشه بی جواب است درنگی نیست مارا در ره عشق شتاب لحظه ها پادر رکاب است غمت رااز دو عالم بر گزیدن نمایشگاه حسن انتخاب است دعا گراز دل بی درد جوشد سر موج اجابت زیر آب است تودراین بیکران پیداترینی نگاه بی نزاکت درنقا ب است  برای داغ دیدن گشته مبعوث دل از پیغمبران بی کتاب است نخشکد ساقه خون شهیدان که نیلوفر ز نسل پیچ وتاب است دلا آیینه شو آهی بر آوردعای سینه صافان مستجاب است .

 

 

 


  

 

مردو دو همسرش

 

در زمانی که مردان مجاز بودند بیشتر از یک همسر داشته باشند

 

مرد میانسالی که موهایش تازه در حال خاکستری شدن بود همزمان

 

عاشق دوی آنها شد وبا هر دوی آنها ازدواج کرد . یکی  جوان

 

وشاداب بود و می خواست شوهرش به جوانی اوباشد دیگری کمی

 

مسن تر و تر جیح می داد شوهرش همسن او به نظر آید به همین

 

دلیل در  حالیکه زن جوان موهای سفید مرد را می کند زن مسن تر

 

با همان جدیت  می کوشید موهای مشکی مرد را بکند مرد از توجه

 

و محبت آنان لذت می برد تا اینکه فهمید زنانش دیگر مویی بر سرش باقی نگذارده اند .

 

(آنهایی که به دنبال راضی نگه داشتن همه هستند هیچ کس را نمی توانند راضی کنند.)


  

آقای رجبی تولدت مبارک

بدو آرزو کنو شمعارو فوت کن


  

 

جمعه ساکت ، جمعه متروک        جمعهءچون کوچه های کهنه،غم انگیز  

     

جمعهءاندیشه های تنبل بیمار        جمعه خمیازه های موذی کشدار

 

                      جمعه بی انتظار، جمعه تسلیم

 

آه چه آرام وپر غرور گذر داشت      زندگی  چو جویبار غریبی

 

در دل این جمعه های ساکت  ومتروک در دل این خانه های خالی دیگر

 

آه چه آرام  وپر غرور گذر داشت.     (فروغ فرخ زاد)


  

 

رود خانه ها ودریا

 

رودخانه ها  برای شکوه از دریا باهم یکی شدند و گفتند:((وقتی به ساحل تو جاری می شویم خیلی گوارا و نوشیدنی هستیم پس چرا مارا تغییر میدهی تا شور ونا مناسب برای  نوشیدن شویم؟))دریا برای آرام کردن آنها گفت:((اگر نمی خواهید شور مزه شوید اصلا طرف من نیایید.))

<<بعضی اشخاص از همان چیزهایی ایراد می گیرند که عمدتا برایشان فایده آور است.>>

 

 


  

سلام

به دلیل مشکلاتی که با کامپیوترم دارم گاهی موفق به ارسال پست یا نظر می شوم و گرنه همیشه به وبلاگ سر می زنم. و اما متن جدید:‏

آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست.

آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.

آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد.

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است.

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت.

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم.

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی.

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است.

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند.

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد.

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند.

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان.

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد.

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم.

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد.

آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم.

آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید.

آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد.

آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم.

 

نویسنده: اندی رونی ؛

 مردی که با کلمات اندک حرفهای بسیاری می زند


  

 

                                ژوپیتر ،نپتون، مینروا  ، ممنوس

 

 

در افسانه باستانی آمده است که اولین انسان بوسیله ژوپیتر، اولین گاو بوسیله نپتون واولین خانه به وسیله مینروا ساخته شد.سپس بین ژوپیتر ،نپتون ومینروا این بحث بالا گرفت که کار چه کسی بی عیب ونقص تر از همه بوده است .قرار شد که مموس رابین خود قاضی قرار دهندوهر چه اوحکم کرد، بپذیرند.امامموس به هنر آنان حسادت می ورزیدو به همین دلیل از کار هر سه آنها اشکال گرفت. اوابتدا از نپتون انتقاد کرد که چرا شاخهای گاورادر زیر چشمهایش قرار نداده تا حیوا ن بهتر ببیند که به کجا حمله کند. سپس از ژوپیتر ایراد گرفت که چرا قلب انسان را بیرون از قفسه سینه قرار نداده تا هر کسی به فکر ها واحساسات انسان پی ببرد و سر انجام این اشکال راد ر خانه مینروا پیدا کرد که چرا چرخهای آهنی درپی ساختمان قرار ندارند که اگر همسایه ای خوب نبودساکنان خانه بتوانند به راحتی آنرا جابه جا کنند.ژوپیتر که از این ایراد گیریهای بی معنی بر آشفته شده بود به مموس گفت :تا وقتی خودش چیزی نیافریده حق انتقاد از دیگران را نداردوبعد اورا از الیمپوس اخراج کرد.

 

 


  

                                                  پیرزن و کوزه  شراب

پیرزنی بشکه خالی ای که زمانی با شراب قدیمی  عالی ای پر شده بود پیدا کرد. هنوز بوی عطر محتوای قبلی بشکه را می شد حس کرد. پیرزن چندین مرتبه آنرا حریصانه زیر بینی اش گرفت  وعقب  و جلو برد وگفت:((خوشمزه است ! چقدرآن شراب عالی بوده که چنین عطر شیرینی از خودش باقی گذاشته است؟))

      {  خاطره عمل نیک تا ابد زنده می ماند. }


  

سید حسن حسینی شاعر ، مترجم ومحقق  در جهان کوچک ما کوتاه زیست.تقریبا چهل وهشت سال. آنچه در همه آثار باز مانده  از حسینی  مهم است خلاقیت وکشف مستمر  ومدامی است که انگار او در سراسر زندگی اش لحظه ای از دقت و توجه در جزء به جزء هستی ،باز نا ایستاده. بر همین اساس  با صراحت  وقاطعیت  می توان گفت: تمام شعرهای  سید حسن حسینی  ،مبتنی بر کشفی و نکته ای  وحرف وپیامی است که برای ما به ارمغان آورده است.

 

 

 

                                                   قطعه شهدا

 

 

بغض در میان راه _در کویر تفته گلوی من _ ساقه ای شکسته بود

 

گفتم این سخنوران که بی صدا غنوده اند وه چه خوب و خواندنی سروده اند  قطعه ای بلیغو ناب  جاودان سروده ای به رنگ عشق  وآفتاب  قطعه ای که هیچ شاعری نگفت  بهترین ترانه ای که گوش آسمان شنفت  جان من نثار شان آفتاب شعر من همواره سایه سارشان !

گفت-باتبسمی به رنگ غم –

(بهترین و برترین سروده زمانه است شعر ماندگارشان ، قطعه بهارشان ! این زمان دیده از نگاه و لب ز گفت وگو بسته اند اگر چه باز بر لب خموششان ترانه است :اشک را مجال های و هو  مده گوش کن به چشم خود!

در مسیر بادهای نوحه گر بی امان  به سوی جبهه می وزد  پرچم مزارشان ) گفت و بغض من شکست.

 

 

به یاد دایی خوب و فدا کارم که سالگرده شهادتش بود .


  

قلم در دست می گیرم تا آشنا کنم، آزاد کنم، آباد کنم، حتی اگر شد آرام کنم. به راستی که قلم از برای ساختن است نه سوختن.
روز قلم بر دوستدارانش خجسته باد
سیزده خط برای زندگی
دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم.
هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود
اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد
دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.
هرگز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.
تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.
هرگز وقتت را  با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.
شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می‌توانی شکر گزار باشی.
به چیزی که گذشت غم نخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.
همیشه افرادی هستند که تو را می‌آزارند، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده، دوباره اعتماد نکنی.
خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می‌شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.
زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می‌افتد که انتظارش را نداری.

گابریل گارسیا مارکز


  
+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروزه!


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ برای آشنایی با نرم افزار جامع روابط عمومی سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ درود بر شما. اگر مایلید بدانید چقدر در روابط عمومی قوی هستید سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ به سهامداران خود احترام بگذارید. به آنان نشان دهید که متشخص و امین هستید!


+ تا کنون همه از مشتری مدار گفته اند. سری به روابط عموی به زبان آدمیزاد بزنید و این بار از سهام دار مداری بشنوید.


+ صاحب سهم را مشتری و هواخواه موسسه سازید (1) با افزایش تعدا صاحبان سهام است که می توان دموکراسی اقتصادی را بر پایه های محکم استوار نمود.ادامه...


+ در دنیای تبلیغات خودخواه نباشید. تنها تبلیغات سازمان خود را پیش نبرید گاهی حمایت تبلیغات سازمان های غیرانتفاعی بیشتر به شما کمک خواهد کرد.(اصلاعات بیشتر در روابط عمومی به زبان آدمیزاد)


+ گاهی ممکن است برنامه ای را با زحمات و هزینه زیاد دنبال کنید بدون به دست آوردن کوچکترین نتیجه.پس همیشه برنامه های خود را ارزیابی کنید. سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید تا با نمونه ای از این مشکل آشنا شوید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ