سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
روابط عمومی به زبان آدمیزاد
این تارنما میعادگاهی است برای تمامی علاقمندان به مباحث روابط عمومی، مدیریت، خلاقیت، راهکارهای کسب موفقیت، کارآفرینی و ...؛ اگر ارایه کننده کالا و خدمات هستید، اگر وبلاگ نویسید یا به هر روش دیگری به اشاعه افکار خود می پردازید سری به ما بزنید: کلیه افراد علاقمند می توانند در یک دوره یک ماهه آزمایشی با وبلاگ "روابط عمومی به زبان آدمیزاد" (مهر 84) همکاری نمایند در صورت احراز شرایط با ما خواهید ماند. افراد غیر فعال و یا فعال در زمینه غیر مرتبط حذف خواهند شد.
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 196
بازدید دیروز : 262
کل بازدید : 623446
کل یادداشتها ها : 350
خبر مایه

موسیقی


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

وحشت از عشق که نه، ترس ما فاصله هاست

وحشت از غصه که نه، ترس ما خاتمه هاست

ترس بیهوده نداریم، صحبت از خاطره هاست

صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست

کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست

گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست

 

            

       تقدیم به تمامی اعضاء مهر 84


  

یک گروه کارشناسی ، برخی مقادیر ، اوزان و مواد به کار رفته در احداث برج میلاد را به مقیاس هایی ملموس تبدیل کرده است:

(معمولا این فعالیت ها برای شهرت شرکت شما یکی از بهترین راهکارهای روابط عمومی است)

وزن کل سازه 161 هزار تن و معادل وزن 3578 تانک است .

 لابی برج با زیر بنای 15 هزار مترمربع معادل 3 زمین فوتبال است.

 ارتفاع کل برج 435 متر و معادل1ونیم برابر ارتفاع برج ایفل در فرانسه است.

 زیر بنـای 12 هزار متر مربعی راس سـازه نیز برابر با 2 و نیم زمین فوتبال است.

دکل آنتن برج میلاد نیز با 120 متر طول ، معادل ارتفاع یک ساختمان 40 طبقه است.

  ارتفاع 315 متری شفت بتنی برج نیز برابر با ارتفاع یک ساختمان 105 طبقه است.

 230 کیلومتر کابل در احداث برج به کار رفته که طول آن معادل مسافت تهران ، شمال است .

 25 کیلومتر نیز متراژ لوله مصرفی در برج میلاد است که چیزی مساوی با 4 و نیم برابر ارتفاع قله دماوند است.

 9 هزار چراغ و 100 هزار پیچ نیز از دیگر مواد مصرفی در ساخت برج میلاد است که با یک میلیون و 300 هزار نفر روز در این طرح به کار رفته است.

2 برابر محیط کره زمین نیز مقیاس به دست آمده برای 80 هزار کیلومتر مسافت طی شده با آسانسورهای کارگاهی برج میلاد است.

 همچنین میانگین سنی مهندسان طرح برج میلاد 31 سال عنوان شده است و 40 هزار نفر نیز از ابتدای زمان احداث تا کنون از این برج دیدن کرده اند.


  

 


 

     در بیمارستانی، دو مرد در یک اتاق بستری بودند. مرد کنار پنجره به خاطر بیماری ریوی    بعد از ظهرها یک ساعت در تخت می نشست تا مایعات داخل ریه اش خارج شود. اما دومی باید طاق باز می خوابید و اجازه نشستن نداشت.آن دو ساعتها در مورد همسر،  خانواده?هایشان، شغل، تفریحات و خاطرات دوران سربازی صحبت می کردند. بعد از  ظهرها مرد اول در تخت می نشست و روی خود را به پنجره می کرد و هر آنچه را که   می دید برای دیگری توصیف می کرد. در آن حال بیمار دوم چشمان خود را می بست و  تمام جزئیات دنیای بیرون را پیش روی خود مجسم می کرد.

     او با این کار جان تازه ای می گرفت، چرا که دنیای بی روح و کسالت بار او با تکاپو و شور    و نشاط فضای بیرون پنجره رنگ زندگی می گرفت.

   در یک بعد از ظهر گرم، مرد کنار پنجره از رژه ای بزرگ در خیابان خبر داد. با وجود این که  مرد دوم صدایی نمی شنید، با بستن چشمانش تمام صحنه را آن گونه که هم اتاقیش    وصف می کرد پیش رو مجسم می نمود.

 روزها و هفته ها به همین صورت سپری شد. یک روز صبح وقتی پرستار به اتاق آمد، با  پیکر بی جان مرد کنار پنجره که با آرامش به خواب ابدی فرو رفته بود روبرو شد.

 پس از آنکه جسد را به خارج از اتاق منتقل کردند مرد دوم درخواست کرد که تخت اورا به  کنار پنجره منتقل کنند. به محض اینکه کنار پنجره قرار گرفت، با شوق فراوان به بیرون  نگاه کرد،

    اما...

    تنها چیزی که دید دیواری بلند و سیمانی بود. 
 با تعجب به پرستار گفت:جلوی این پنجره که دیواره!!!چرا او منظره بیرون را آن قدر زیبا

  وصف می کرد؟

  پرستار گفت: او که نابینا بود، او حتی نمی توانست این دیوار سیمانی بلند را ببیند. شاید    فقط خواسته تو را به زندگی امیدوار کند.

   بالاترین لذت در زندگی اینست که علیرغم مشکلات خودتان، سعی کنید دیگران را شاد   کنید.


....شادی اگر تقسیم شود دوبرابر می شود...
 
 اگر می خواهید خود را ثروتمند احساس کنید ، کافیست تمام نعمتهایتان را، که با پول
نمی توان خرید، بشمارید. زمان حال یک هدیه است. پس قدر این هدیه را بدانید.
انسانها سخنان شما را فراموش می کنند.
انسانها عمل شما را فراموش می کنند.
 اما آنها هیچگاه فراموش نمی کنند که شما چه احساسی را برایشان به وجود آورده اید.
به یاد داشته باشید: زندگی شمارش نفس های ما نیست، بلکه شمارش لحظاتی است که این نفس ها را می سازند.


  

نکته ای از انجیل

در Malachi آیه 3:3 آمده است:

او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست.»

این آیه برخی از خانم های کلاس انجیل  خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمیدانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی میتواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند.

همان هفته با یک نقرهکار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت.

وقتی طرز کار نقره کار را تماشا میکرد، دید که او قطعهای نقره را روی آنش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصیهای آن سوخته و از بین برود.

زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته میشویم. بعد دوباره به این آیه که میگفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست» فکر کرد. از نقرهکار پرسیدآیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟

مرد جواب داد بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد.. اگر در تمام آن مدت، لحظهای نقره را رها کند، خراب خواهد شد.

زن لحظهای  سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا میفهمی نقره کاملاً خالص شده است؟» مرد خندید و گفت: «خوب، خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم.»

اگر امروز داغی آتش را احساس می‌کنی، به یاد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند.

این مطلب را منتقل کنید. همین حالا کسی محتاج این است تا بداند که خدا در حال نگریستن به اوستـ و او در حال گذراندن هر شرایطی که باشد، در نهایت فردی بهتر خواهد بود.

«زندگی چون یک سکه است. تو میتوانی آن را هر طور که بخواهی خرج کنی، اما فقط یک بار.»


  

همه آشنایی من با دکتر شریعتی با یک جمله شروع شد:

آهنگ کعبه کردن حج نیست، قبله حج کعبه نیست، در آغاز چنین می پنداشتیم و این خطاست، اکنون بیاموز که حج به کعبه رفتن نیست، از کعبه رفتن است.

اینها جملاتی بودند که استاد فخیمی سر کلاس فنون تبلیغ روی تخته کلاس نوشتند و خواستند رو این موضوع کار کنیم و یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. عشقی نو به داشته ها با شناختی نو به مدد بهترینی که از دیر شناختنش شرمسارم؛ خورشید مزینان دکتر علی شریعتی مزینانی.

آنچه از این جمله در آن زمان از کتاب حج استاد به طور خلاصه دریافتم این بود:

کعبه تنها جهتی است برای گم نکردن راه (کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود/حاجی احرام دگر بند و ببین یار کجاست). که به نظر من تا این حد هم نیست. چون خدا ان قدر نزدیک هست و آن قدر همه جا هست که کائنات در فضای خدا غوطه ورند (ای قانع به حج رفته کجایید/معشوق همین جاست بیایید). می توان خدا را لمس کرد،  حتی با دستانی گناهکار(صد بار اگر توبه شکستی بازا). و دکتر شریعتی بر این اعتقاد مصر است که  انسان واقعی بر عرفات"علم" ، مشعر"شعور" و منی " ایمان" وقوفی و نه توقفی باید داشته باشد و حج و حاج که عمل و انسان آهنگ کننده مطلق هستند، متوقف نمی شوند تا رسیدن به خدا و چون خدا ابدیت است این راه را پایانی نیست. پایان این راه،  پایان توان انسان و یا مرگ وی است.

سپس دکتر شریعتی از این نیز گامی فراتر می نهد و جهاد را حج اکبر بر می شمرد و معتقد است  امام حسین در این راه از طواف خانه خدا خارج شد ( به عقیده من به طواف خدای خانه رفت) و انسان هایی که او را همراهی نکردند در واقع بت پرستانی بودند در طواف کاخ سبز معاویه و من اسم این حرکت امام حسین را خروج با معرفت از حج عالی و به سمت جهاد متعالی می گذارم.

                                                                                                               

                                                                

استاد شهید در مبحث دیگری این موضوع زیبا را مطرح می کند که فرعون و دیکتاتور (سمبل استعمار) را با انقلاب از صحنه خارج می کنیم و به اسم دموکراسی سر از صندوق های آرا بیرون می آورند. قارون و فئودال (سمبل استثمار) را می رانیم و به عنوان بانکدار سر از شهرهای متمدن امروزی در می آورند. بلعم باعورا و جادوگران (سمبل استحمار) را طرد می کنیم و به اسم مذهب و ملاپرستی سر بلند می کنند.

و من امروز به حج نگاهی تلخ تر دارم و شاید اگر دکتر شریعتی نیز امروز در میان بود نگاهی جز این نداشت. از نظر من حج در شرایطی که فقیری در میان ما باشد نه تنها واجب نیست بلکه حرام است (چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است)، در شرایطی که به لحاظ سیاسی زائران ایرانی مورد توهین و تحقیر قرار می گیرند -حتی آن گونه که در راهپیمایی برائت از مشرکان شاهد بودیم دست به کشتار آنان زدند- نباید چشم ها را بست، چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید و مسخ و کورکورانه دنبال نکنیم هر چیزی را که زمانی درست بوده و اکنون باید با تفکر و بنا به شرایط تغییر کند. آن روز که دکتر شریعتی با تفسیر، نوع خاصی از حج را پیشنهاد می کرد شرایط متفاوت بود؛  شاید امروز دیگر هیچ نوعی از آن را تا رسیدن به وحدت معنوی و پذیرش قلبی ایرانیان در میان اعراب مسلمان پیشنهاد نمی داد. البته حقیقت آن است که هزاران سال اعراب تحت سروری ایران بودند و حالا که مثلا به آقایی رسیدند قصد تحقیر اربابان تاریخی خود را دارند. اما یادمان باشد که بخش عظیمی از سرمایه توریسم مذهبی عربستان از طریق ایران تامین می شود. ایرانی که اغلب مردم آن زیر خط فقر  و بسیاری از جوانان آن در بیکاری مطلق به سر می برند. امروز روزیست که دکتر شریعتی در مورد آن می گوید: " اکنون بیاموز که حج به کعبه رفتن نیست، از کعبه رفتن است."


  

In the name of Allah, Most Gracious, Most Merciful

 

say: "i take refuge with the lord of people,

 

the king of people,

 

the god of people,

 

from the evil of the slinking whisperer.

 

who whispers in the chests of people,

 

both jinn and people.


  

سارا هشت ساله بود که از صحبت پدر و مادرش فهمید که برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی‌توانست هزینه‌ی جراحی پرخرج برادرش را بپردازد. سارا شنید که پدر به آهستگی به مادر گفت فقط معجزه می‌تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست. سکه‌ها را روی تخت ریخت و آن‌ها را شمرد . فقط پنج دلار بود. سپس به آهستگی از در عقب خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش به مشتریان گرم بود. بالاخره سارا> حوصله‌اش سر رفت و سکه‌ها را محکم روی پیشخوان ریخت. داروساز با تعجب پرسید چی می‌خواهی عزیزم؟ دخترک توضیح داد که برادر کوچکش چیزی تو سرش رفته و بابام می‌گه که فقط معجزه می‌تونه او را نجات دهد. من هم می‌خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟ داروساز گفت: متاسفم دختر جان ولی ما این‌جا معجزه نمی‌فروشیم. چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما رو به خدا برادرم خیلی مریضه و بابام پول نداره و این همه‌ی پول منه. من از کجا می‌تونم معجزه بخرم؟ مردی که در گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت از دخترک پرسید چقدر پول داری؟ دخترک پول‌‌ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخندی زد و گفت: آه چه جالب! فکر کنم این پول برای خرید معجزه کافی باشد. سپس به آرامی دست او را گرفت و گفت: من می‌خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر کنم معجزه برادرت پیش من باشه. آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود.. فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت. پس  از جراحی پدر نزد دکتر رفت و گفت: از شما متشکرم، نجات پسرم یک معجزه واقعی بود، می‌خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟ دکتر لبخندی زد و گفت: فقط پنج دلار!
 دو راه برای زندگی کردن وجود دارد: یک راه این که هیچ چیزی را معجزه ندانید و دیگری این که همه چیز را
 معجزه بدانید.


  

زمانی که تسلیم باشی؛ تمام هستی از تو حمایت میکند.هیچ چیز با تو مخالف نخواهد بود. زیرا تو با هیچ چیز مخالف نیستی.

خودت را بپذیر؛ هر چه که هستی. حتی اگر نقصی هم داری آن را بپذیر. تنها آن هنگام قادری دست از جنگ با خودت برداری و آسوده باشی.

زندگی یعنی آموختن صلح. صلح با دیگران نه، با خودت.

عشق یک تجربه هست ولی زبان بسیار مکار است. پس مراقب زبانت باش.

سکوت را بر خودت تحمیل نکن. هیچ چیز را بر خودت تحمیل نکن. شادی کن؛ آواز بخوان. بگذار ذهنت خسته شود. آنگاه رفته رفته لحظات کوچکی از سکوت و آرامش واردت میشود.

توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگترین هنر جهان است.

اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست؛ بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.

وقتی با عشق به دیگری بنگری؛ او والا میگردد و منحصر به فرد.

تو نمیتوانی انسانی را تصاحب کنی. زیرا او یک شخص است. تصاحب فقط با اشیاء ممکن است. اگر هنوز به دنبال تصاحبی؛ عشق تو شهوت است.

اگر نتوانی با معشوقت ساکت بمانی؛ بدان که هنوز عاشق نشده ای.

  تنها راه کسب عشق؛ از طریق همین عشق میسر میشود. هر چه بیشتر ایثار کنی؛ بیشتر می گیری.

والاترین انسان کسی هست که با عزمی شکست ناپذیر؛ انتخاب کند.

هر موجودی؛ یک سرود الهی است. بی همتا؛ منحصر به فرد؛ تکرار نشدنی و غیر قابل مقایسه.

اگر بتوانی تماماً و یک دل عشق بورزی؛ از عمق دلت؛ زندگی تو سرشار از شادی و احساس میشود. نه تنها برای خودت بلکه برای دیگران هم. اصلاً تو برای دنیا برکت و نشاط خواهی شد.

اگر عشقی احساس نمیکنی؛ تظاهر نکن. سعی نکن نمایش بدهی که عاشقی. حتی اگر خشمگینی بگو که خشمگین هستی و باش. ولی حقیقی باش.

زندگی یک مسابقه و رقابت نیست .پس دلیلی هم برای مقایسه خودت با دیگران وجود ندارد.

هیچکس نمیتواند تو را تغییر دهد. تنها خودت قادر به تغییر خودت هستی.

اصیل بودن و واقعی بودن نهایت زیبایی است.

اصیل بودن یعنی واقعی بودن. خنده هایت، گریه هایت، نفرتت و عشقت و همه زندگیت باید واقعی باشد تا اصیل باشی.

آنان که طمع کارند؛ برای پر کردن احساس تهی بودنشان بارها و وزنه ها را با خود حمل می کنند.

هر گاه عاشق باشی احساس عجز کامل میکنی. درد عشق هم همین است. زیرا تو میخواهی هر کاری را برای معشوقت انجام دهی اما میفهمی که کاری از دستت بر نمی آید. اما عشق یعنی همین که تمام فکرت؛ خدمت به دیگری باشد حتی اگر از عهده ات بر نیاید.


  

در شگفتم که سلام آغاز هر دیدار است ولی در نماز پایان است. شاید این بدان معناست که پایان نماز آغاز یک دیدار است.


دکتر علی شریعتی



  

در زندگی به چیزی می رسی که لیاقتش رو داری نه آرزوی آنرا

                                                                                  (جرج الیوت)


  
+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروزه!


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ برای آشنایی با نرم افزار جامع روابط عمومی سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ درود بر شما. اگر مایلید بدانید چقدر در روابط عمومی قوی هستید سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ به سهامداران خود احترام بگذارید. به آنان نشان دهید که متشخص و امین هستید!


+ تا کنون همه از مشتری مدار گفته اند. سری به روابط عموی به زبان آدمیزاد بزنید و این بار از سهام دار مداری بشنوید.


+ صاحب سهم را مشتری و هواخواه موسسه سازید (1) با افزایش تعدا صاحبان سهام است که می توان دموکراسی اقتصادی را بر پایه های محکم استوار نمود.ادامه...


+ در دنیای تبلیغات خودخواه نباشید. تنها تبلیغات سازمان خود را پیش نبرید گاهی حمایت تبلیغات سازمان های غیرانتفاعی بیشتر به شما کمک خواهد کرد.(اصلاعات بیشتر در روابط عمومی به زبان آدمیزاد)


+ گاهی ممکن است برنامه ای را با زحمات و هزینه زیاد دنبال کنید بدون به دست آوردن کوچکترین نتیجه.پس همیشه برنامه های خود را ارزیابی کنید. سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید تا با نمونه ای از این مشکل آشنا شوید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ